انا العطشان

دست نویسی از زنجیره نامتناهی افکارم...

دست نویسی از زنجیره نامتناهی افکارم...

انا العطشان

مکانی برای ثبت خاطرات، دلنوشته ها و ...

آخرین نظرات
۰۶
فروردين ۹۲

شهید چمرا

مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛

در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغ‏ التحصیل شد و یک‏ سال به تدریس در دانشکده‌ فنی پرداخت.

وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات‏علمی در جمع معروف ‏ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا - برکلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

 

فعـالیت‏های اجتماعی

از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت‏الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‏کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت‏ نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت ‏ملی ایران در کشمکش‏های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق ،‌ به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‏ترین مبارزه‏ها و مسئولیت‏های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک‏ ترین مأموریت‏ها را در سخت‏‏ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید. در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین‏بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه‏ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار می‏رفت که به دلیل این فعالیت‏ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‏شود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام‏خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‏ساز می‏زند و همه پل‏ها را پشت‏سر خود خراب می‏کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم ‏فکر، رهسپار مصر می‏شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،‌ سخت‏ترین دوره‏های چریکی و جنگ‏های پارتیزانی را می‏آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‏شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می‏شود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی‏گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می‏شود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی‏توان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید می‏کند که ما هنوز نمی‏دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه می‏دهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران

دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز می‏گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می‏گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می‏پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه‏های پاسداران انقلاب در سعد آباد می‏کند. سپس در شغل معاونت نخست‏وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می‏اندازد تا سریع‏ تر و قاطعانه‏ تر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و اراده آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می‏گردد




وزارت دفـاع

دکتر چمران بعد از این پیروزی بی‏نظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امام‏خمینی(ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامه‏های وسیع بنیادی دست زد که پاک‏سازی ارتش و پیاده کردن برنامه‏های اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.

شهـادت
سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده‏بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی کرد و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏ای جانکاه بودند که خمپاره‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏های صدامیان، یکی از نمونه‏های کامل انسانی که مایه‌ مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‏های علی‏گونه و یکی از یاران با وفای امام‏خمینی(ره) به ملکوت اعلی پیوست. ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‏های دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین‏حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقا سخن‏ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگاه نکرد. در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمک‏های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‏جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت .

وصیت نامه شهید چمران:


“… به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.

عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، که مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم …”

زندگى حماسه‏ آفرین و پرفراز و نشیب دکتر مصطفى چمران از مقاطعى بسیار گوناگون و حساس شکل گرفته است، شرایط خاص هر مقطع کاملاً قابل دقت است، زمانى در دوران مبارزات ملى‏ شدن صنعت نفت و پس از آن در دوران اختناق بعد از کودتاى 38 مرداد، سالیانى چند در آمریکا، سپس در مصر و بعد از آن دوران حماسه ‏ساز لبنان، در کنار مرزهاى اسرائیل و پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران در وطن و میهن اسلامى خود در مسئولیت‏ها و مأموریت‏هاى مختلف، عمر پرجوش و تحرک و انسان ‏ساز خود را سپرى ساخت. این مقاطع با هم بسیار متفاوتند، ولى آن چه که همه این ادوار را به هم ارتباط مى‏بخشد، خط فکرى او، اعتقاد خالصانه و شیدایى او براى تکامل روح انسانى و اوج ‏گرفتن از این دنیاى خاکى و وصول به معشوق و لقاى حق بوده است. او لحظه‏ اى آرام نداشته است، خود را وقف خدمت به خلق و جهاد در راه خدا نموده و از هیچ کس و هیچ چیز جز خداى تعالى انتظار و ترس و باکى نداشت. سراپا عشق بود، محبت بود، شور بود، تلاش خالصانه بود، مبارزه بود، خودسازى بود، انسان‏ سازى بود، سازمان‏دهى بود، درد و غم و رنج بود، تنهایى و پرواز بود، فریاد بود و بالأخره شهادت بود.مصطفى چمران که در سال 1311 تولد یافت، دوران کودکى و ابتدایى را در دبستان انتصاریه تهران خیابان 15 خرداد – عودلاجان و دوران متوسطه خود را در دبیرستان‏هاى دارالفنون و البرز سپرى ساخت و سپس وارد دانشکده فنى دانشگاه تهران شد و در سال 1335 در رشته برق فارغ ‏التحصیل و شاگرد ممتاز گشت. او همیشه در تمام دوران تحصیل پیشتاز و نمونه بود، علاوه بر آن‏ که در همه مبارزات سیاسى و مذهبى حضورى فعّال داشت؛ نمونه‏اى از یک نوجوان و جوانى پاک، پرتلاش، عمیق و براى همه دوست ‏داشتنى بود. با استفاده از بورس شاگرد اولى براى ادامه تحصیل راهى آمریکا شد و ابتدا در دانشگاه تگزاس درجه فوق ‏لیسانس مهندسى برق و سپس در یکى از بزرگ ‏ترین و مهم‏ ترین دانشگاه ‏هاى معروف آمریکا« برکلى»، در کالیفرنیا و با همراهى برجسته‏ ترین اساتید فیزیک، دکتراى خود را در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما با عالى‏ترین نمرات دریافت نمود و مدتى در یکى از مراکز مهم تحقیقاتى روى زمین در کنار دانشمندان و پژوهشگران بنام، سرگرم تحقیق روى پروژه هاى بزرگى، در زمان خود بود.

باز هم در کنار این مسیر تحسین ‏برانگیز و کم ‏نظیر، پایه ‏گذار و سازمان ‏دهنده مبارزات ضد استعمارى و ضد رژیم طاغوتى شاه و پایه گذار فعالیت‏هاى گسترده اسلامى در آمریکا بود. بعد از شکست اعراب در جنگ 1967، دنیاى وسیع آمریکا بر او تنگ مى‏نمود و براى فراگیرى فنون نظامى و جنگ‏هاى چریکى راهى اروپا، الجزایر و مصر شد و مدت دو سال در مصر ماند. بعد از فوت جمال عبدالناصر به دعوت امام موسى صدر رهبر وقت شیعیان لبنان به سرزمین فاجعه، درد و رنج مسلمین به ‏ویژه شیعیان لبنان قدم نهاد و در جنوب لبنان، شهر صور و کنار مرزهاى اسرائیل رحل اقامت افکند ولى او در همه جاى لبنان حضور داشت، هر کجا که خطر بود، بلا بود و قیام بود، دکتر چمران نیز در پیشاپیش مردم بى‏پناه لبنان حضور داشت. در لبنان پایه ‏گذارى سازمان‏هاى چریکى مسلّح را بر عهده گرفت که هم‏زمان با روشنگرى اسلامى و مذهبى و تقویت روحیه و اعتقادات اسلامى و مکتبى، ورزیده‏ ترین، زبده‏ ترین و شجاع ‏ترین رزمندگان اسلام را تربیت نمود که فرزندان و شاگردان آن‏ها امروز نیز در لبنان براساس همین اعتقادات و روحیه شهادت ‏طلبى، حماسه ‏ها مى‏ آفرینند.پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران مشتاقانه همراه با گروه 93 نفره نخبگان مذهبى و سیاسى لبنان به ایران آمد و به دیدار امام بزرگوار خود شتافت و بنا به توصیه امام راحل در ایران ماند. با آن‏ که در استمرار برنامه‏هاى خود در لبنان نیز دخالت داشت، در ایران نیز به دستور امام (ره) از پایه‏ گذاران سپاه بود و سپس در فرو نشاندن توطئه ‏هاى خطرناک و جدایى‏ طلبانه دشمن در کردستان با آن ‏که معاون نخست ‏وزیر بود، لباس رزم بر تن کرد و سلاح بر دوش گرفت و با سازمان‏ دهى و به‏ کارگیرى نیروهاى مسلّح و بخصوص مردمى، به خنثى ‏سازى توطئه‏ هاى سخت دشمنان برآمد و نام خود و پاوه و حوادث حماسه ‏ساز آن و فرمان تاریخى امام خمینى (ره) را براى همیشه در تاریخ ثبت نمود.
با آغاز جنگ تحمیلى راهى خوزستان شد و فرماندهى نیروهاى داوطلب مردمى و نظامى را تحت عنوان «ستاد جنگ‏هاى نامنظم» بر عهده گرفت و کتابى قطور از رشادت‏ها، شهادت‏ها، حماسه ‏ها و مقاومت‏ ها را قلم زد. بالاخره در حالى ‏که نام او و نیروهاى رزمنده و شجاع او به دوستان روحیه مى ‏بخشید و پشت دشمنان متجاوز را مى‏لرزاند. در ظهر هنگام روز 31 خردادماه 1360، در روستایى به ‏نام «دهلاویه» در نزدیکى سوسنگرد با ترکش خمپاره دشمن، شهادت را در آغوش کشید و به اوج و عروج پرکشید و به لقاءاللَّه رسید و به ‏سوى معبودش شتافت تا عند ربهم یرزقون شود.شهید دکتر چمران روحی عاشق داشت و همین روحیه عاشقانه سخنان و مناجاتهای وی را سخت دلنشین و خواندنی کرده است. نامه ها و کوتاه نوشته هایی که از آن زنده یاد به جا مانده است، خود مؤید نثر پخته و روح عاشق این چهره فروتن، اما پایدار عرصه فرهنگ و سیاست است.کتاب « دعای کمیل » حاصل جلسات هفتگی زنده یاد چمران در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا بود. این جلسات زمانی برگزار شد که شهید چمران دریافته بود به دلیل نبود آگاهی و تسلط کافی دانشجویان به زبان عربی، این دعا که «از قلب و روح علی(ع) برخاسته و علی(ع) آن را به دوست خود کمیل تعلیم داده است» چنان که شایسته آن است، قدرش به جا نمی آید. پس مصمم شد تا دعای کمیل را به فارسی برگرداند، اگرچه می دانست ترجمه معانی بلند و عرفانی کلام امیرالمؤمنین علی(ع) آن گونه که شاید و باید ممکن نیست، ولی تمامی سعی و همتش را به کار بست تا از آن ترجمه ای روان، پاکیزه و گویا ارایه کند.

کتاب با عنوان « لبنان » اثر ارزشمند دیگری از شهید دکتر مصطفی است. کتاب حاضر گزیده‏ای از دست ‏نوشته‏ها یا سخنرانی‏های شهید و حاصل مطالعه و بررسی کلیه نوشته‏ ها و سخنرانی‏های او (در لبنان، اروپا، ‌ایران) درباره لبنان است.

ده خاطره  شهید چمران

1)با خودش عهد کرده بود تا نیروى دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس مى رفت، نه شوراى عالى دفاع.
یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت «به دکتر بگو بیا تهران.»گفت «عهد کرده با خودش، نمى آد.»
گفت «نه بیاد. امام دلش براى دکتر تنگ شده.»
بهش گفتم. گفت «چشم. همین فردا مى ریم.»

2)گفتم «دکتر، شما هرچى دستور مى دى، هرچى سفارش مى کنى، جلوى شما مى گن چشم، بعد هم انگار نه انگار. هنوز تسویه اى ما رو ندادن. ستاد رفته زیر سؤال. مى گن شما سلاح گم کرده ین...» همان قدر که من عصبانى بودم، او آرام بود. گفت «عزیزجان، دل خور نباش. زمانه ى نابه سامانیه. مگه نمى گفتن چمران تل زعتر را لو داده؟ حالا بذار بگن حسین مقدم هم سلاح گم کرده. دل خور نشو عزیز.»

3) دکتر آرپى جى مى خواست، نمى دادند. مى گفتند دستور از بنى صدر لازم است. تلفن کرده بود به مسئول توپ خانه. آن جا هم همان آش و همان کاسه. طرف پاى تلفن نمى دید دکتر از عصبانیت قرمز شده. فقط مى شنید که «برو آن جا آرپى جى بگیر. ندادند به زور بگیر. برو عزیز جان.»

4)از اهواز راه افتادیم; دو تا لندرور. قبل از سه راهى ماشین اول را زدند. یک خمپاره هم سقف ماشین ما را سوراخ کرد و آمد تو، ولى به کسى نخورد، همه پریدیم پایین، سنگر بگیریم.دکتر آخر از همه آمد. یک گُل دستش بود. مثل نوزاد گرفته بود بغلش. گفت «کنار جاده دیدمش. خوشگله؟»

5)اوایل که آمده بود لبنان، بعضى کلمه هاى عربى را درست نمى گفت. یک بار سر کلاس کلمه اى را غلط گفته بود. همه ى بچه ها همان جور غلط مى گفتند. مى دانستند و غلط مى گفتند. امام موسى مى گفت «دکتر چمران یک عربى جدید توى این مدرسه درست کرد

6)به پسرها مى گفت شیعیان حسین، و به ما شیعیان زهرا. کنار هم که بودیم، مهم نبود کى پسر است کى دختر. یک دکتر مصطفى مى شناختیم که پدر همه مان بود، و یک دشمن که مى خواستیم پدرش را در بیاوریم.

7)چپى ها مى گفتند «جاسوس آمریکاست. براى ناسا کار مى کند.» راستى ها مى گفتند «کمونیسته.» هر دو براى کشتنش جایزه گذاشته بودند. ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کند.
یک کمى آن طرف تر دنیا، استادى سر کلاس مى گفت «من دانش جویى داشتم که همین اخیراً روى فیزیک پلاسما کار مى کرد.»

8)سال دوم یک استاد داشتیم که گیر داده بود همه باید کراوات بزنند. سر امتحان. چمران کروات نزد، استاد دو نمره ازش کم کرد. شد هجده. بالاترین نمره.

9) تصمیم گرفتم بروم پیشش، توى چشم هاش نگاه کنم و بگویم «آقا اصلا جبهه مال شما. من مى خوام برگردم.» مگر مى شد؟ یک هفته فکر کردم، تمرین کردم.
فایده نداشت. مثل همیشه، وقتى مى رفتم و سلام مى کردم، انگار که بداند ماجرا چیست، مى گفت «علیک السلام» و ساکت مى ماند.دیگر نمى توانستم یک کمله حرف بزنم.
لبخند مى زد و مى گفت «سید، دو رکعت نماز بخوان درست مى شه.»

10)مى گفتند «چمران همیشه توى محاصره است.»

راست مى گفتند. منتها دشمن ما را محاصره نمى کرد. دکتر نقشه اى مى ریخت. مى رفتیم وسط محاصره. محاصره را مى شکستیم و مى آمدیم بیرون.

بخشی از ابداعت ذکر نشده شهید دکتر مصطفی چمران

(از لسان کاظم زبرجدی مسؤول مهمات ستادجنگهای نامنظم ومدیر اجرایی بنیاد شهید مصطفی چمران است) 

از پروژه زیردریایی شروع کنیم؟

«پروژه زیردریایی، یکی از طرحهای شهید چمران در دوران دفاع مقدس بود. طرح زیردریایی جهت انهدام و شناسایی منطقه برای نخستین بار توسط دکتر چمران مطرح شد و هدف از اجرای این طرح این بود که با پیاده کردن نیرو میتوانستیم سنگرهای عراق را از طریق آب منهدم کنیم. این طرح با شهادت دکتر چمران به کندی پیش رفت تا اینکه در سال 68 جزو نخستین افرادی بودیم که توسط این زیردریایی به عمق خلیج فارس رفتیم.»

درباره مشخصات زیردریایی بیشتر توضیح می فرمایید؟

این زیردریایی که از شاخصترین دستاوردهای شهید چمران بود سرعتی بالغ بر 28 گره دریایی، ظرفیت سه سرنشین و عمق قوس 100 متر از جنس فولاد داشت که چهار موتور وزن 16 تنی آن را به پیش می برد.

کمی هم در مورد طرح کانال چمران که خودتان معرفی کردید بگوئید.

«اجرای موفقیت آمیز طرح «کانال چمران» پروژه موفقی بود که توسط شهید چمران به اجرا درآمد چراکه این کانال باعث میشد تا نیروهای عراقی نتوانند به سمت جلو پیشروی کنند و تدبیر دکتر چمران، هدایت آب به سمت عراقیها و انهدام سدهای خاکی دشمن بود.

پس از کندن خندق و اجرای طرح، شهید چمران پروژه زمینگیر کردن عراقیها را مطرح کرد و با هدایت آب به داخل کانال باعث شد تا عراقیها تا جایی که زیر پای آنها آب میرفت عقب بروند. عراقیها با زدن خاکریز توانستند پیشروی آب را مهار کنند اما طرحی دیگر به ذهن شهید چمران خطور کرد و آن این بود که سدهای به وجود آمده توسط عراقیها را که برای جلوگیری از پیشروی آب زده بودند و پر از آب شده بود منفجر کنیم.
با فراهم کردن چند تیوپ ماشین موفق شدیم آنها را نزدیک سدهای عراق به هم وصل کنیم و با قدرت چاشنیهای موجود بر روی لاستیکها، آنها را منفجر کنیم و با انفجار این چاشنیها دهانه آب زیادتر میشد و عراقیها به ناچار عقبتر میرفتند. اجرای موفق این طرح باعث شد اهواز و مناطق حاشیهای آن از خطر سقوط نجات پیدا کند و موقعیت آن تثبیت شود.

شهیدچمران چه امکاناتی دراختیار داشتند که به فکرساخت پل یاخودرو و باشرایط خاص افتادند؟

امکانات؟ اصلا نمیشناختیمش. تفکرات شهید چمران با ابزار اراده او ساخته میشد نه امکانات. به عنوان نمونه ساخت نخستین «پل یونولیت» از دیگر تفکرات شهید چمران بود که موفق شدیم سیر تکاملی آن را در عملیاتهای مختلف اجرا کنیم.
از نکات برجسته این پل آن بود که اگر ترکش به آن برخورد میکرد همچنان در سطح آب شناور باقی میماند.

طرح خودرو مخصوص حرکت در رملهای شنی و نفربر در منطقهای که حتی آدم هم نمیتوانست در آن قدم بردارد توسط شهید چمران کلید خورد و پس از شهادت این شهید بزرگوار این طرح و طرحهای دیگر به خصوص زیردریایی به قوت خود ادامه یافت و تکمیل شد ولی مهم خودباوری بود که این شهید بزرگوار در جان رزمندگان، مهندسان و دیگر افراد برای دستیابی به موفقیتها برای کشور با وجود تمام مشکلات ایجاد میکرد. روحش شاد

با تشکر از الف. ب(که در جمع آوری مطالب همکاری لازم را به عمل آوردن)

چمران بزرگ مردی بود در جنگها چریگی و شاگردانی چون شهید عماد مغنیه را تربیت کرد که اینطور مادر شهید مغنیه میگوید


مادر عماد با بیان اینکه "پسر من همه چیز را از استاد خود شهید چمران آموخت "، تصریح کرد: شهید چمران با خانواده ما رابطه صمیمی داشت و عماد همیشه خود را شاگرد چمران می‌خواند، شهید چمران در دوران امام موسی صدر مدتی را با ما زندگی کرد و عماد هم با تأثیرپذیری از رفتار وی بسیاری از اخلاقیات را کسب کرد.

وی با اشاره به فضای سیاسی لبنان و احزاب و گروه‌های مختلف این کشور و نگرانی از تربیت فرزندان خود افزود: لبنان به دلیل وجود طوائف و قومیت‌های مذهبی و سیاسی مختلف،‌ دارای تفکرات متنوع و مختلفی در زمینه های گوناگون است، خانواده ما شیعه و از محبان اهل بیت (ع)‌ هستند و این امر بیشتر مرا نگران تربیت فرزندانم می‌کرد به گونه‌ای که رشد و تعالی در سایه اهل بیت (ع)‌ و ادامه دادن راه انبیاء را سرلوحه تربیت آنها قرار داده بودم و این امر برایم بسیار مهم و جدی بود.

مادر شهیدان مغنیه گفت: چون عماد روابط خوبی با دوستانش داشت،‌ فرماندهان حزب الله به خانه ما رفت و آمد داشتند و حتی می‌توانم بگویم بسیاری از آنها ساعاتی از روز را تحت تربیت من بودند.

ام عماد در پاسخ به این سؤال که چگونه در برابر شهادت سه فرزندتان صبوری کردید، اظهار دشت:‌ حضرت زینب کبری(س)‌ اسوه و الگوی صبر برای من و تمام شیعیان است، ‌هر وقت که یاد مصیبت‌های آن بانوی بزرگ می‌افتم از شکایت و بی‌قراری برای شهادت فرزندانم خجالت می‌کشم.

‌خانواده شهید مغنیه دارای سه پسر و یک دختر است که علاوه بر "عماد " و "فؤاد "، "جهاد " فرزند سوم آنها نیز در مقاومت لبنان علیه رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند.

شهید "عماد مغنیه " معروف به "حاج رضوان " که بیشترین تعداد عملیات علیه رژیم صهیونیستی را در جهان به نام خود ثبت کرده است، در ماه جولای سال 1962 میلادی در شهر صور دیده به جهان گشود.

خانواده شهید مغنیه که متشکل از پدرش و مادر و "جهاد " و "فؤاد " دو برادر وی بود، پس از مدتی از صور به ضاحیه جنوبی بیروت نقل مکان کردند و در این منطقه بود که شهید مغنیه، تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را گذراند و پس از آن در جوانی، وارد دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) شد.

شهید مغنیه در اوایل دهه هشتاد میلادی به "نیروی 17 " شاخه نظامی جنبش آزادی‌بخش فلسطین پیوست که برای حفاظت از مبارزانی مانند ابوعمار، ابو جهاد و ابود ایاد تشکیل شده بود.

او از همان زمان، در دو جنبش "آزادی‌بخش فلسطین " و "مقاومت اسلامی لبنان " نقش اساسی داشت؛ اما در پی اشغال لبنان در سال 1982 میلادی از سوی رژیم صهیونیستی، مبارزان جنبش آزادی‌بخش فلسطین مجبور به ترک لبنان شدند.

محاصره بیروت، سه ماه به طول انجامید و با خروج مبارزان فلسطینی و سازمان آزادی‌بخش از لبنان، عماد مغنیه نیز به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی (جنبش امل) پیوست که از سوی امام موسی صدر و شهید مصطفی چمران تأسیس شده بود؛ اما شهید مغنیه در ادامه و همزمان با انتقال سید حسن نصرالله از امل، به حزب تازه‌ تأسیس حزب‌الله پیوست و پس از چندی نیز با اجرای موفقیت‌آمیز چند عملیات‌ به عنوان فرمانده گارد حفاظت مقامات بلندپایه حزب‌الله منصوب و پس از آن به عنوان مسؤول عملیات ویژه حزب الله انتخاب شد.

این فرمانده نظامی جنبش حزب‌الله لبنان بعد از سال‌های طولانی مجاهدت و مبارزه با رژیم صهیونیستی، شامگاه سه شنبه 23 بهمن سال 86 درپی انفجار خودرو بمب‌گذاری شده‏ای در دمشق به طوری‌که چهره وی سوخته و جراحات جدی به شکمش وارد شده بود، به شهادت رسید.

مناجاتهایی از شهید چمران:

شرف شیعه

" خدایا تو را شکر می کنم که شیعیان را با اسلحه شهادت مجهز کردی که علیه طاغوتها وستمگران و تجاوزگران قیام کنند و با خون سرخ خود ، ذلت هزار ساله را از دامن تشیع پاک کنند و ارزش و اهمیت شهادت را در معرکه حیات بفهمند و با ایمان خدایی و اراده آهنین، خود را از لجنزار اسارت جسدی و روحی نجات بخشند. علی وار زندگی کنند و در راه سرخ حسین علیه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستین تشیع را که قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره کسب کنند."

گذشت

" من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم ، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات دردآلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم برای آنست که دوران خطر سپری شده است و امتحان به سر آمده و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است."

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی