انا العطشان

دست نویسی از زنجیره نامتناهی افکارم...

دست نویسی از زنجیره نامتناهی افکارم...

انا العطشان

مکانی برای ثبت خاطرات، دلنوشته ها و ...

آخرین نظرات

۱ مطلب با موضوع «پروژه های من» ثبت شده است

۲۳
فروردين ۹۳

حاج احمد متوسلیان

حاج احمد در کنار خاکریز جاده شلمچه دست یک بسیجی را که از بی‌خوابی گلایه می‌کرد، گرفت، او را از سینه‌کش خاکریز بالا برد و جایی را در روبه‌روی ما، در آسمان سمت غروب نشان داد و گفت: «ببین بسیجی! می‌دانی آنجا کجاست؟». آن برادر که کمی گیج شده بود گفت: «نمی‌فهمم حاج آقا!». حاج احمد گفت: «یعنی چه مؤمن! نمی‌فهمم چیه؟ آنجا انتهای افق است، من و تو باید این پرچم خودمان را آنجا بزنیم، در انتهای افق... هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد بگیر بخواب، ولی تا آن وقت، نه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۳ ، ۱۵:۱۶
سعید زینلی